«...معماری صرفاً به نوعی وضعیت بدل میگردد، همه چیز ناپدید میشوند، همه چیز از میان آن میگذرند و آدم آن قدر كه با ایده درگیر میشود با فرم درگیری پیدا نمیكند...». جمیز وانیز
به جرات می توان گفت که نحوه درکمان از اطراف به غایت درجه متاثر از ابزارهای ارتباطی بوده، در دیدگاهی گسترده تر (آنچنان که مارشال مک لوهان فیلسوف و جامعه شناس معاصر بر آن تاکید دارد)، وسیله ارتباطی (مدیوم) خود به نوعی به «پیام» بدل شده است (The media is message)؛ رسانه کلیددار تدبیر آدمی است و امیدبخش ادراك معنایی مردمان. شئونان زندگی و تعاملات اجتماعی را فنآوری ارتباطات جهت می دهد و در این بین فضای مصنوع (بخوانید معماری) نه تنها از این تحولاتی به دور نیست، بلکه خود در قلب تپنده حادثه جریان دارد و خون تپنده است در ورید مفهوم فضا و هویت منوط به آن. زمانی که مارشال مک لوهان (۱۹۱۱/۱۹۸۰) جامعه شناس كانادایی، نظریه جهانی شدن را برای اولین بار مطرح میکرد شاید هرگز نمیتوانست تجسم کند که جایگاه رسانههای ارتباطی تا به این حد جهت دهنده و تعیین کننده محتوای اندیشه باشد و به سیاقی ریشه ای سبک زندگی را تعریف کند.
بنا بر تعبیر مک لوهان، سه مرحله تاریخی ادراک و دانایی در زندگی بشر متاثر از ابزارهای ارتباطی، قابل طبقه بندی است؛ در مرحله شفاهی (از آغاز تمدن تا اواسط قرن ۱۵ میلادی) ارتباطات به صورت حضوری و کلامی (شنیداری) بوده و نوشتار ویژگی بمیادین در ساخت تمدن نداشت. در مرحله بعد فرهنگ شنیداری به حاشیه رفت و با همگانی شدن چاپ و کتاب، مفهوم رسانه نیز به نوشتار (كتابت) ارتقا می یابد و حضور ارسال کننده پیام برای انتقال پیام دیگر لزومی نداشت؛ کتابت در جایگاه رسانه، نوع ارتباط را دگرگون کرد و ساختار ارتباط با مهارت «خواندن» ارتباط یافت و به تبع آن علوم اثباتی و طبقه بندی های و منطق مرتبط، اعتبار یافت. این رویکرد با حضور رسانه های الکترونیک و توسعه سهمگین انفوماتیک بار دیگر به چالش کشیده شد (آنچنان که مك لوهان آن را «شنیداری – دیداری، خواندنی» میخواند)... . عصر ارتباطات و رسانه های الکترونیک. مخلص کلام، در دوره های مختلف تاریخی، به حسب پیشرفت ابزار ارتباطی، شیوه ادراک و شناخت دگرگون شده است، به بیان مک لوهان، رسانه و پیام در اصل ماهیتی مشترک می یابد؛ به عنوان مثال بهره گیری از نوشتار نه تنها نحوه انتقال پیام را تعریف می کند، بلکه به اعتبار نتیجه، خود به پیام بدل شده و شاکله پیام را متاثر میکند یا بهره گیری از شبکه های اجتماعی در ار تباط فی نفسه تغییراتی بنیادین در طراحی ارتباطات انسانی را موجب شده است و چه بسا تغییر بنیادین در شیوه ارتباطات و ادراکات را در پی داشته است.
در معنای معمارانه، اگر بپذیریم که معماری به نوعی نقش رسانه ای دارد، پس وسیله و ابزاری جهت انتقال پیام خواهد بود و درك مفهوم فضا و به تبع آن مکان، خود ساختاری نو را در درک کننده (مخاطب و کاربر) و درک شونده (فضای مصنوع) طلب می کند. مورا ادب (پژوهشگر معماری) در یادداشتی با عنوان «بررسی تاثیر رسانههای جدید بر مفهوم فضا در معماری با رویکرد به اندیشههای مک لوهان» با تاکید بر درجات متفاوت درک فضا در افراد معتقد است: «...گاه مفهوم فضا دلالت بر مكان و اجزا «معماری» مانند اتاق، تالار، حیاط، خیابان و میدان دارد. گاه به آن مجموعه ای از اجزای معماری كه خصوصیت مشتركی دارند، اشاره میكند؛ مانند فضای باز، فضای بسته، فضای سبز و.... گاهی به قسمتهای خالی و پر نشده شهر نظر دارد (كه در این صورت در مقابل «حجم» یا «توده» قرار میگیرد و به معنای لغوی «فضا» یعنی جای خالی نزدیكتر است.) گاهی به كیفیت معماری و تأثیر آن نظر دارد، چنانكه میگویند: فضای دل باز، فضای خشن، فضای لطیف، فضای سلطه گر،فضای فرح بخش و.... ولی در تمامیاین اقسام یكی از مواردی كه اهمیت مییابد، نوع ادراكی است كه انسان از آن فضاها خواهد داشت، زیرا كیفیت «فضای معماری» ادراكی است كه انسان از خود بنا دریافت میكند و در هر اداركی هم دو عنصر اصلی دخیل است: "مُدرَك" (ادراك شونده یا امر عینی) و" مُدرِك" (ادراك كننده). یعنی فضا امری است نه صرفاً عینی و خارج از ذهن انسان و نه امری صرفاً ذهنی و بدون كیفیت عینی. پس مشخص میشود كه موضوع مورد بحث، رابطه متقابل انسان و فضا در معماری است. رابطه یعنی درك آن مفاهیم از فضای معماری توسط انسان و نیز فهماندن پاره ای مفاهیم ذهنی انسان توسط «ابزار» معماری و خلق فضا، به دیگر انسانها. در عصر حاضر اشیاء به سمت روابط صوری صرف تنزل مقام مییابند و مادیت خود را از دست میدهند و به صورت اطلاعات در میآیند. فضا دیگر به صورت نوعی خلاء كه بدنههای صلب در آن به حیات خود ادامه میدهند نمایان نمیگردد، بلكه بیشتر فضای حد واسطی است كه اطلاعات از طریق آن پخش میشود. این فضا دیگر از جنسِ جرم معماری نیست، نه فضای مثبت (جرم معماری) است نه فضای منفی (عدم جِرم معماری). در این فضا جنس جرم از جنس اطلاعات و پیام است…. در واقع در دوره جدید معماری معاصر فرم زدایی شده و معماری جدید به وجود آمده عمیقاً تحت تأثیر نوشتار الكترونیكی است و بیشتر دارای اعصاب است تا كالبد. معماری روابطی با طبیعت برقرار كرده است كه دیگر نه با گوناگونی بلكه با یكپارچگی شان شناخته میشود. این طبیعت، طبیعت محیطی است، محیطی كه پر از پیام و ارتباطات و... است….».
پینوشت: این مطلب در روزنامه هنرمند نیز منتشر شده است