از دیدگاه كولهاس شهرهای معاصر شهرهایی بی نشان هستند؛ لغت generic به معنای مشخص كردن و معنی داشتن در لغتنامه استاندارد و همین طور به معنی بینشان و متعلق به همه و عمومی است كه در ارتباط با كیفیتی مشخص و یا استعمال معین نیست. به نظر می رسد نظریه كولهاوس بیانگر شهرسازی فراگیر است. او ذكر می كند، راههای قدیمی تفكر در مورد شهرها بیش از این پاسخگو نیست.
برای كولهاس شهر ژنریك بیانیهای برای شهرسازی همه گیر بوده، شهری فرای محدوده است. شهری كه در آن حومه نشینی و حاشیه نشینی معنایی ندارد و به واسطه گسترش شهر و حومه سازی نمیشود آن را بزرگ كرد. شهر ژنریك به اندازه كافی بزرگ است و با قوه ابتكار و ذكاوت از قوانین شهری و مدنی احتراز میكند. تراكم در آن بسیار كاهش مییابد و فضاهای مكث از هم بسیار دورند و شهر آرام و دور از آلودگی صوتی و همینطور بسیار تمیز و پاك است.
تیپولوژی قطعی شهر آسمان خراش است و برجها در هر جایی ساخته میشوند و فضاها با هم تعامل چندانی ندارند. شهر بی نشان، شهری بدون تاریخ و پیشینه، بدون لایه های متعدد است و شهری است كه خودش را بازسازی و احیا می كند. در صورت ظاهر چونان استودیو فیلم سازی است كه در آن پروسه تولید انجام میشود اما اثری از محصولات ساخته باقی نخواهد ماند و پروسه آن هیچ گاه تمام نمیشود. این شهر رها شده از اسارت مركزیت، هویت و شخصیت است. در این نظریه هویت منفك شده از شهرها است كه آنها را بی نشان می سازد. در چنین شهری، از آنجایی که مركز ایجاد هویت میکند، تمركز وجود ندارد.
این شهر هموژنیزه است و در آن تكرار یك مدول ساختاری بسیار دیده میشود؛ روند از دست رفتن هویت شهرها با هموژنیزه شدن به صورتی كه شبیه شدن همه شهرها را در پی دارد، دامن میزند، اگر چه این شهر فراكتال است و به طور ناپیوسته و اتفاقی رشد می یابد اما هنوز بسیار خسته كننده و ملالت بار است و باعث ظاهری شلوغ و بی نظم و ترتیب در این شهر شده است.