گالري هنري نيكول فريدني از دل زندگي خصوصي و شخصي خود او بيرون ميآيد. هنگامي كه نيكول در سرزمين ايران بادها را بو ميكشيد، بيابانگردي ميكرد، به دنبال ابرهاي سفيد آسمان نيلگون سفر ميكرد و ميان مردم ميرفت، به پناهگاه و تاريكخانه نياز داشت تا در كنجش بياسايد، عكسهایش را چاپ كند، ماجراهايش را مرور كند و براي فراري ديگر نيرو بگيرد. اما حالا كه بيمار شده و قدرت حركت و تكلم خود را تقريبا از دست داده نياز دارد دل خانهاش را باز كند و طبيعت را به درون آن دعـوت كند.
ديوار برداشته شد، باغچه به درون آمد و پناهگاه تاريكخانه به نگارخانهاي كوچك براي نما يش هنرهاي زيبا و عكاسي تبديل شد. نگارخانه ساحلي گرم و زميني زرد و اخرا دارد كه ميتوان لب آن نشست و پاها را درحوض آب خنك فيروزهاي فرو برد. آسمانش پر نور و گرم است و موجها بهم ميرسند، از شكافها يش شب تاريك پيداست و ستاره هايش فرو ميريزند. شب تاريك از ديوار روبرو پايين ميآيد تا فاصله را گم كند، دور كند. بهترين كارها را بر اندام و رنگ پر رنگش برجسته كند. بر اندام ديوارها بهترين آفريده هاي نيكول از نور ستاره ها دوباره جان ميگيرد.
كسي كه به درون نگارخانه ميآيد بايد از روي پله اي گداخته رد شود. اگر گناهكار نباشد نخواهد سوخت. اگر رنجيده يا رنجانده، شك خواهد كرد و شايد نقش برزمين شود، كه تعجبي ندارد. تعجب وحيرت ما از شوخ طبعي و شگفتي نيكول از بازي طبيعت و بازي او با طبيعت و خلاقيت انسانهايي است كه چقدر و چگونه براي ساختن زندگي خود سخت كوشيده اند، بازي را باخته يا پيروز شدهاند. نيكول فريدني با ثبت اينهمه در طول اينهمه سال، پيروزي زندگييش را نگاشته است و كساني كه هنوز ميتوانند متحير و شگفت زده شوند او را فهميده، تحسين كرده و براي زندگي بهتر به مبارزه ترغيب خواهند شد. نقش هنر نيز همينجاست. اين گوي و اين هم ميدان!